امروز دو هفته است که روي تو نديدم

شاعر : خاقاني

و آن ماه دو هفت از خم موي تو نديدمامروز دو هفته است که روي تو نديدم
زان روي نديدم که به روي تو نديدمماه مني و عيد من و من مه عيدي
در آينه‌ي صبح به بوي تو نديدمچون بوي تو ديدم نفس صبح و ز غيرت
کز آب وفا قطره به جوي تو نديدمتن غرقه‌ي خون رفتم و دل تشنه‌ي اميد
روزي نظري از سگ کوي تو نديدمسگ‌جان شدم از بس ستم عالم سگ‌دل
درمان ز که جويم که ز خوي تو نديدمبا درد فراق تو به جان مي‌زنم الحق
کانجا چو خودي در تک و پوي تو نديدمبر هيچ در صومعه‌اي برنگذشتم
هر سو که شدم راه به سوي تو نديدمپاي طلبم سست شد از سخت دويدن
مستي به ازو بيهده گوي تو نديدمخاقاني اگر بيهده گفت از سرمستي